مردم شناسی

پژوهش های میدانی درزمینه مردم شناسی ایران
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
3 فروردين 1395
4 خرداد 1394
5 آبان 1393
2 اسفند 1391
5 دی 1391
7 آبان 1391
3 مرداد 1391
7 تير 1391
5 تير 1391
3 تير 1391
2 تير 1391
1 تير 1391
6 مهر 1390
3 مهر 1390
2 مهر 1390
نويسندگان
محمدسعیدجانب اللهی
کد هاي جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 31829
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

طایفه نارویی  <-PostCategory-> 

اصلی آنها نیز اقوال مختلفی وجود دارد، برخی نوشته اند: «نارویی چهارپشت است که در مناطق کنونیشان

مانده‌اند، اصل آن‌ها را از نارویی‌های زابلی حرمگی می دانند، هنوز کلاً از اصلشان نبریده‌اند و دارای روابط خویشاوندی با آنان هستند (زین‌الدینی، ص 9) هنری فیلد می نویسد: « این مردم در اصل از رودبار      آمده‌اند و در حوالی بمپورسکونت اختیار کردند، مدت دو قرن بمپور در تسط آنان بود تا اینکه آن‌ها را از آن ناحیه راندند و سپس در فنوج وگه (=نیکشهر) مستقر شدند.» (فیلد، ص 384) رزم آرا نیز اصل آن‌ها را رودباری می داند (رزم آرا، ص 11) اما در فرمانی مربوط به دوره ناصرالدین شاه به یکی از سران این طایفه به نام محمد علیخان، نسبت سیستانی داده شده است و به‌طوری که قبلاً بیان شد، تیت علم خان نارویی رئیس طایفه نارویی سیستان را برادر زاده رئیس نارویی بلوچستان ذکر کرد، بنابراین تقریباً شکی باقی نمی ماند که نارویی های بلوچستان شاخه ای از نارویی های سیستان  هستندکه طبق اظهار بعضی از محققین با نارویی‌های افغانستان پیوند نزدیکی دارند، نارویی های اطراف اسپکه که در رابطه دائم با اسپکه هستند. هنوز روابط خویشاوندی خویش را با نارویی های افغانستان حفظ کرده اند و عرض موعود تاریخی آنان یا نیمی از وطن ذهنی شان افغانستان می باشد، نارویی ها دارای خویشاوندان شناخته و آشنا در افغانستان هستند و جریان این خویشاوندی تا حد وصلت و رفت آمد زنده و جاری است (اسپکه، ص 38) به‌نظر می رسد نارویی ها بعد از ترک افغانستان و مهاجرت به ایران در سراوان یادر سیستان به دو گروه تقسیم شده اند، گروهی از آنان سیستان را برای اقامت خود برگزیدند و گروهی دیگر به مناطق داخلی بلوچستان کوچ نموده اند اما قبل از ورود به بلوچستان مدتی را در رودبار گذرانیده‌اند. برقعی می‌نویسد: « اینان بر سر راه خود به رودبار جیرفت رسیدند، شبانه دستبردی زدندو چون قومی جنگ آور و سخت کوش بودند، حاکم و مردمان آنجا که از این یورش شبانه غافلگیر شده و بدون برداشتن آب و وسایل کافی به عجله دنبالشان کرده بودند، در کویر شکست سختی دادند و سپس آمدند تا بمپور که محل حکومت ملک‌ها (15) بود، ملک‌ها را به اینان نیاز بود که اینان جنگ آورانی بی باک بودند، و ملک ها حکمرانانی ضعیف، سعید خان پسر علیخان رئیس ایل نارویی، از ملک‌ها زن گرفت، و بدین وسیله در جرگه ی بزرگان محل وارد شد، اینان کم کم پا گرفته و قدرتمند شدند.» (برقعی ، ص 27). اما از قراین معلوم است که رابطه نارویی ها با رودبار چیزی فراتر از یک گذر شبیخون بوده است، محمد علیخان فوق‌الذکر در عریضه‌ای به ناصرالدین شاه می نویسد: «بعضی از اجداد غلام که همیشه به رکاب همایون استوار بوده‌اند، حال مدفون در ولایت کرمان می باشند.» (آدمیت ، 251) و چون رودبار از توابع جیرفت کرمان است بعید نیست که نامبرده به مدفن اجداد خود در رودبار نظر دارد. روایت دیگری نیز هست که نارویی ها قبل از ورود به بلوچستان مدتی در رودبار مستقر بوده اند حتی در آنجا با خوانین محلی روابط خویشاوندی برقرار نموده اند، تا اینکه «گروهی از آنها بر اثر کشمکشی که میان سعید خان شیرخان زیی و سردار رودبار پدید آمد، به رهبری سعید خان مزبور به بمپور که در تصاحب فرمانروایان ملک بود، مهاجرت کردند، خویشاوندی سعید خان با حاکم جیرفت و رودبار غنای خاک بمپور و انحطاطی که در دستگاه  ملک ها پدیدار شده بود، عوامل جذب این مهاجرت بود، از قضا ورود سعید خان بمپور مصادف می شود با قشون کشی قجری که از سوی حاکم کرمان برای باج ستانی آمده بودند شبیخون نارویی ها موجب تاراندن قجرها می شود و سعید خان  در دستگاه ملک موقعیتی پیدا می کند و یک آبادی که امروز هم به سعید آباد شهرت دارد، به او واگذار می شود، و با دختری از خانواده ملک ازدواج می کند، و بدین وسیله در جرگه بزرگان محل وارد می شود. مدتی بعد سعیدخان با همدستی شیخ مهراب جد بزرگ بارکزهی که محرم و نزدیک ملک بود و دروازه بانی کلات بمپور را به عهده داشت ملک را از قدرت خلع می کند و قدرت شیرانی ها (16) در بمپور سر آغازی محکم می یابد که تا اوایل دوره پهلوی ادامه دارد و فقط مدت کوتاهی دوست محمد خان بارک زیی جانشین شیرانی ها می شود (مبارکی، ص 1/ 13).

تکیه بر اریکه قدرت در پرتو ازدواج‌های سیاسی: پس از استقرار نارویی ها در بمپور مهراب خان پسر و جانشین سعید خان در زمان حکومت زندیه و آغاز دولت قاجاریه نفوذ و قدرت خود را تا پیشین و نیکشهر و فنوج و بنت گسترش داد. اما در اواخر دوره حکومتش در سال 1250 قمری وقتی حبیب اله خان امیر توپخانه محمد شاه برای سرکوبی آقا خان محلاتی به بمپور آمد. طی حادثه ای نارویی ها ضربه سختی خوردند وعده زیادی از آنها کشته و اسیر شدند و برخی از آنها توسط سربازان دولتی به بازارهای برده فروشی فروخته شدند، ولی محمد شاه قاجار وقتی از شدت عمل امیر توپخانه با خبر شد، در صدد جبران بر آمد امیر توپخانه را به تهران احضار کرد و برای سردار مهراب خان و محمد علیخان که در زمان حیات پدر جانشین او بود خلعت فرستاد و دستور داد تا اسرایی که فروخته شده اند باز خرید شوند. (وزیری، ص 5-394) مهراب خان در یک درگیری بدست شه پسند ملک کشته شد و محمد علیخان فرزند او را به انتقام خون پدر همسر خود را که خواهر قاتل بود با دو فرزند رها کرد و به همه قدرتهای موجود یاغی شد، وی پس از یک سلسله درگیری بالاخره دستگیر و به تهران اعزام شد، اما پس از آزادی مجدداً به بمپور آمد و باز شروع به مخالفت نمود و باز شکست خورد و در بیابان‌های میناب مرد. ( سازمان برنامه ، ص 84 )دو پسر محمد علیخان، چاکرخان و حسین خان گرچه نخست برای مدتی بازداشت می شوند ولی سر انجام تحت حمایت قوای قاجاری فرمانفرما، دوباره قدرت می گیرند و مالیات بگیران سراسر بلوچستان می شوند.

چاکر خان مقیم فنوج شد و با یک بلیده ای از خانواده سرداران وصلت کرد، حسین خان هم با طایفه بلیده ای وصلت کرد و در قصر قندوگه (=نیکشهر) ساکن شد. پس از او پسرش سعید خان هم بلیده ای بود، هم شیرانی قلعه ی گه را از جانب بلیده ای ها اداره می کرد. بنت و بنادر را هرازمادرش به ارث برد و با کمک اقوام مادرش سرباز را نیز گرفت و به پاس همکاری با دولت مرکزی والی بلوچستان شد (سازمان برنامه، ص 5-84) وی در سال 1333 هجری مرد و پسرش حسین خان که کوچک بود، حکومت را بدست گرفت و اگر انگلیسی ها از او حمایت نکرده بودند، اسلام خان شیرانی که داعیه بزرگی خاندانی شیرانی را داشت او را از بین می برد. در زمان وی دوست محمد خان بارک زیی قدرت  گرفت و بر همه جا مسلط شد، وی مدعی استقلال بلوچستان بود، ولی پاس خاطر شیرانی را نگه داشت، تا آنکه در سال 1306 ه.ق دوست محمد خان از قوای دولتی ایران شکست خورد و قوای دولتی در نقاط حساس و مهم مکران مستقر شدند. حسین خان هم به خدمت دولت در آمد. (برقعی، ص 6-45)

 

ازدواج‌های سیاسی طایفه نارویی :

 

نارویی‌ها در سیستان و هم در بلوچستان زیر بنای قدرت خود را با پیروی از اصل ازدواج‌های مصلحتی و برقراری روابط خویشاوندی با خوانین پی ریزی کردند. علم خان نارویی در سیستان دختر خود را به ابراهیم خان سنجرانی (17) داد. شریف خان نارویی نیز از وصلت با خانواده سنجرانی در موقعیتی قرار گرفت که میر علم خان حاکم قاینات دخترش را برای پسر خود عقد نمود (نمودار خویشاوندی) ولی قدرت در طایفه نارویی سیستان از این دو تن فراتر نرفت، با آنکه شریف خان بهترین بهره را از این پیوندهای زناشویی برد و ثروت هنگفتی اندوخت اما پسرش سعید خان مقهور امیر علی اکبر خان شوهر خواهر خود شد که بیشترین امنیتهای پدر زن را تصاحب کرد و به برادر زن مجال ترقی نداد. (تیت، ص 1/ 179) ولی نارویی ها ی بلوچستان در استفاده از این سیاست موفق تر بودند، آنها از برقراری روابط خویشاوندی با سایر طوایف به بسط قدرت خود پرداختند و با ازدواجهای حساب شده، به امکانات تازه ای دست یافتند.

برقعی می نویسد: «از زمانی که سران نارویی بر حسب شرایط اقتصادی و اجتماعی مساعد پا گرفتند، کم کم شروع به ازدواج و بر قراری پیوند خویشاوندی با دیگر طوایف منطقه نمودند. مهراب خان با ملک ها ازدواج کرد تا کسب اعتبار کند. او از خوانین رودبار نیز همسری اختیار کرد تا حامی قدرتمندی که در دستگاه والی کرمان نفوذی داشته باشد، پیدا کند و همین خویشاوندی برای فرزندانش بسیار مفید واقع شد، وی همچنین با خوانین بشاگرد و بارک زیی رابطه خویشاوندی برقرار کرد. محمد علیخان هم از خوانین طوایف بلیده ای، ملک، سالارهای بشاگرد همسرانی اختیار کرد.

سردار حسین خان این شبکه روابط خویشاوندی را گسترش بیشتری بخشید، او از بلیده ای زن گرفت تابا یکی از قدرتمندترین خوانین مکران پیوند خویشاوندی را محکمتر سازد. دختر خویش را به رئیس طایفه ای مبارکی در چامف به نام خیر محمد داد، و بدین وسیله بلوچ های آهورانی را در اختیار گرفت. خواهرش بانو گراناز را به همسری میر حاجی، رئیس طایفه ای سلیمانی های بنت که حکومت محل را نیز در دست داشت، در آورد. و از این طریق بنت را از آن خاندان خویش کرد، برادرش چاکرخان و اولاده اش در فنوج سکنی گزیده و با ازدواج با بزرگان آن محل، در آنجا ریشه دوانیدند، وی با میرهای لاشار نیز از طریق همین برادر ارتباط خویشاوندی برقرار کرد.

بدین ترتیب قدرت روسای ایل نارویی که بعدها شیرانی نام خانوادگی گرفتند از طریق شبکه های خویشاوندی در منطقه گسترده شد، علاوه بر اینها پیوندهای خویشاوندی دیگر توسط خود سردار سعید خان و سایر اعضای خاندان او در طول سه نسل گذشته و زمان خود او این شبکه را محکم تر و کامل تر کرد، به نحوی که تمام خوانین منطقه با او منسوب شدند. (برقعی، ص 4-43)

اشکال مختلف ازدواج‌های سیاسی: ازدواج‌های سیاسی معمولاً به سه شکل صورت می گرفت.

الف- ازدواج با خانواده خوانین از دور خارج شده که چه بسا منکوب خود آنها بودند. مثلاً سعید خان نارویی پس از آنکه آخرین ملک از سلاله ملوک بمپور را از قدرت انداخت با دختری از این خانواده ازدواج کرد تا از پایگاه اجتماعی ملک به نفع خود استفاده نماید، با این انگیزه که مردم او را بعنوان داماد ملک بپذیرند و مقامش را در حکم ارثیه پدر زن بشناسند.



ادامه مطلب

+ نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391برچسب:نظام خویشاوندی بلوچ , نارویی, ازدواج بلوچ , ازدواج خون بست , ازدواج سیاسی ,ساعت 9:38 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
زن بلوچ وخون بست  <-PostCategory-> 

و- دخالت حکومت در خون بست :

تا پیش از تسلط حکومت مرکزی (رژیم پهلوی) در بلوچستان قانونمندی خون بست مجری بود حکام محلی هم آنرا به رسمیت می‌شناختند و فقط در مواردی دخالت می‌کردند که کار به خونریزی و انتقام جویی‌های مستمر می‌کشید. برقعی می نویسد: « در قتل‌ها دخالت حکومت همیشگی نبود، بدین ترتیب که اگر خانواده مقتول قادر به قصاص نبود و به حاکم مراجعه می‌کرد، او بر طبق سنن عمل می‌نمود، ولی اگر بستگان مقتول خود به خونخواهی بر می‌خاستند، تا زمانی که دامنه‌ی کشت و کشتار بالا نگرفته و به نزاعی طویل المدت یا وسیع میان دو گروه نمی‌انجامید حکومت کاری نداشت و چون چنین می شد، او یا نماینده اش پادرمیانی کرده و طرفین دعوا را به نحوی راضی می کردند (همان، ص 253).

بعضی حکام نیز گاهی از این «قانونمندی» برای انتقام جویی یا اغراض شخصی سوء استفاده می کردند، مثل موردی که حشمت الملک اعمال کرد، زمانی که وی حاکم سیستان بود، بین ملک گلزار خان (10) و شخصی به نام کول (11) بر خوردی ایجاد شد، کول در روزگاران تلخ ملک بوی اهانت نمود، ملک مشتعل گشت و از خشم نتوانست خویشتن داری کند، پس بسوی کول شلیک کرد و وی را کشت، در آن زمان چنین حادثه‌ای رنگ انتقاد و مخالفت به خود نمی‌گرفت، زیرا کول مرتکب اهانت به صاحب اختیاری خویش شده بود ( تیت ص 222)

اما چون پیش از آن حشمت الملک از دختر ملک گلزار خان خواستگاری کرده بود و نامبرده به دلیل اینکه مادر حشمت‌الملک دختر کدخدای دره بود و از این بابت پستی را ازمادرش به ارث می برد. با این ازدواج موافقت نکرده بود، حشمت‌الملک در واقعه‌ی قتل کول موقع را برای انتقام مناسب دید، لذا وقتی تاج محمد فرزند کول که از دون پایه‌ترین طوایف سیستان بود برای خون‌خواهی پدر نزد وی شکایت برد، حشمت‌الملک از فعل کیانی اظهار نفرت کرد و برای آنکه ملک گلزار خان صلح و آرامش را درهم شکسته است وی‌را جریمه نمود تا به‌عنوان خون بها دختر خود را به عقد تاج محمد پسر مقتول در آورد، تا دشمنی و خصومت پایان پذیرد، در حالی که این رسم فقط بین مردم مساوی‌المرتبه رواج داشت( تیت همان جا ).

 

ز- خون بست در قتل غیر عمد:

در قتل غیر عمد خون بست بیشتر جنبه‌ی‌ نمادین  دارد ، مثلاً برای جلب رضایت خانواده‌ی مقتول تا مرحله‌ی دادن دختر مذاکره می‌کنند، ولی وقتی منسوبین مقتول برای گرفتن خون بها به خانه‌ی قاتل     می‌روند از گرفتن دختر صرف نظر می‌کنند و به اصطلاح او را می‌بخشند.

ح-سرانجام قانونمندی خون بست:

در چند دهه اخیر پس از فروپاشی نظام عشایری که ضامن اجرای چنین قانونمندی بود، رفته رفته پایه های اعتقادی خون بست متزلزل شد، ولی منسوخ نشد، هنوز اگر حتی قاتل از طرف مراجع قانونی مورد تعقیب قرار گیرد، تا زمانی که خون بست نکند، اختلاف وجود دارد و احتمال انتقام جویی می رود (یادداشت های مؤلف)

نقش زن در شکل گیری قدرت‌های سیاسی طایفه

خوانین بلوچ برای بسط قدرت و قلمرو حکومت خود از سیاست ازدواج‌های مصلحتی پیروی می‌کردند، چون پیوند ازدواج با هر طایفه اتحاد و حمایت آن طایفه را به دنبال داشت، خوانین از طوایف مختلف برای خود و فرزندانشان همسرانی بر می‌گزیدند، تا آنان را به حمایت از خود وادار سازند، ارزش اجتماعی چنین ازدواجی بدان پایه بود که خوانین گاه برای تحقق آن به زور متوسل می‌شدند، مثلاً امیر غلام شاه رییس طایفه سرابندی دختر شاهرستم را که رییس طایفه رئیسی‌ها بود برای پسرش خواستگاری کرد، شاهرستم به این امر راضی نبود و چون قدرت مخالفت نداشت، ناچار به این ازدواج تن در داد. اما خودش در عروسی شرکت نکرد و به نوکران خود دستور داد، سگ‌ها را ببندند تا استخوان گوشت‌هایی که درمهمانی مصرف می‌شود نخورندکنایه از اینکه نه تنها داماد لیاقت ما را ندارد بلکه حتی استخوان گوسفندانی که برای میهمانی    کشته‌اید لایق سگهای ما نیست (جانب‌اللهی، 1362

ص 151)

البته شاهرستم بعد از پایان مراسم عروسی سزای این عمل ریشخند آمیز خود را می بیند و در نزاع بعد از عروسی به قتل می رسد. غرض اینکه حتی خان یا سرداری که مصدر قدرت و حاکم بود، برای کسب اعتبار بیشتر نیازمند این بود که شبکه خویشاوندی خود را با خوانین و خانواده‌های اشرافی محلی گسترش دهد تا از این طریق مقام و موقعیت جدیدی را کسب کند، این گروه بخصوص اگر در میان مردم پایگاهی نداشتند حتی با قربانیان خود چنین معامله‌ای می‌کردند یعنی دختر حاکم و خانی را که مغلوب و منکوب کرده بودند به زنی می‌گرفتند، تا شأن و مرتبه او را به خود منتقل سازند، چنین ازدواجی به‌عنوان یک حرکت سمبلیک یا حتی یک ضرورت اجتماعی تقریباً عمومیت داشت، خان غالب کمتر خان مغلوب خود را می‌کشت، جامعه‌ی عشایر خان را مظهر هویت خود می دانست، تنها وقتی جانشین خان را به رسمیت می شناخت که او را وارث خان خود بداند، به این دلیل حتی یک مهاجم قوی مسلط بر اوضاع مثل امیر علم خان سوم که در رأس قدرت بود، بعد از اینکه خوانین محلی سیستان را که رقبای سیاسی او بودند سرکوب کرد، با دختر آنان وصلت نمود تا به‌همه تفهیم کند که شأن و مرتبه او کمتر از خان نیست، پیش از او سران نارویی عین همین سیاست را در بلوچستان اعمال کردند، سعید خان نارویی بعد از آنکه سلسله‌ی ملک‌های بمپور را بر انداخت، با دختر یکی از آنان ازدواج کرد تا مردم او را وارث مقام و ملک پدرزن بدانند (برقعی، ص 27)

اگر در قانونمندی خون بست دختر سردار و خان از امتیازات طبقاتی برخوردار بود و به ندرت گرفتار قانونمندی خون بست می شد در عوض در میدان سیاست وجه‌المصالحه بازی‌های سیاسی قرار می‌گرفت و ابزاری برای شکل گرفتن قدرت‌های جدید سیاسی بود. بررسی نمونه‌هایی از نحوه‌ی قدرت گیری طوایف در سیستان و بلوچستان مؤید این مدعی است از این بابت هیچ طایفه‌ای مستثنی نیست ولی بهترین شاهد مثال طایفه‌ی نارویی است که هم در سیستان و هم در بلوچستان صاحب نفوذ و برای مدت ‌های طولانی مصدر کار بوده اند.

شبکه خویشاوندی در طوایف بلوچ نمونه طایفه «نارویی»

خاستگاه طایفه نارویی :خودشان می‌گویند از عرب‌های نهروان هستند به این سبب بعضی از محققین آنان‌را بازماندگان خوارجی    می‌دانند که پس از شکست از حضرت علی (ع) در نهروان به کرمان و سیستان کوچ کردند.  

خوارج ظاهراً از زمان حجاج به سیستان آمدند، تاریخ سیستان ضمن وقایع سال 75 هجری تا سال 257 که آخرین بازماندگان آنان به دست یعقوب تارومار شدند، مکرر از درگیری خوارج سیستان با عمال خلفای اموی و بنی عباس یاد کرده است، بغدادی می نویسد:« از چهار هزار خوارج در جنگ با علی (ع) 9 نفر جان بدر بردند که دو نفر از آنها به سیستان گریخته و خوارج سیستان پیروان آن دواند». (بغدادی، ص 46) تیت بااستناد به داستانهای منظوم بلوچ که در آنها اشاراتی به جنگجویان شام دارد، نتیجه می گیرد که الزاماً ریشه

 

 

 

 

جدول وقایع تاریخی دوره سرداران نارویی بمپور (بلوچستان)

 

 

 

 

ردیف

 

 

نام

 

 

سالهای تقریبی حکومت و زندگی


 

همزمان با حکام حکومت مرکزی

 

 

وقایع مهم

 

 

1

 

 

علیخان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

2

 

 

سعید خان

 

 

حدود سالهای 1200 هجری قمری

 

 

اواخر دوره زندیه – آقا محمد خان

 

 

شیخ مهراب بارکزیی از بزرگان دربار ملک های بمپور را به نوید آینده فریفت و به کمک او ملک شاه عالم را از کار برکنار کرد.

 

 

3

 

 

مهراب خان

 

 

حدودسالهای 1225 هجری قمری

 

 

فتحعلیشاه محمد شاه 1251-1212 ه.و

 

 

1262- 1251

 

 

در 1810 میلادی (=1225 هجری) با پاتینجر ملاقات کرد و جریان برخورد خودش را با حکام کرمان (ظهیر الدوله 1240 – 1218) تعریف کرد. (برقعی، ص 30) در سال 1257 ه. جمعی از یاران او بدست حبیب اله خان اسیر و مقتول شدند.

 

 

4

 

 

محمد علیخان

 

 

حدود سالهای 1240

 

 

محمد شاه ناصر الدین شاه

 

 

1265-1251 ه

 

 

1314-1265 ه

 

 

پدرش در زمان حیات کارها را بدست او سپرد، در 1240 هجری مامور دولت انگلیس او را صاحب قلعه بمپور می نامد (سایکس، ص 140) در 1277 ه امیر کبیر طهماسب میرزا را مامور سرکوبی او می کند ولی نامبرده اظهار بندگی می نماید. (آدمیت، ص )



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:زن بلوچ , طایفه نارویی, بلوچستان , سیستان , خانواده علم ,ساعت 9:2 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
نقش پنهان زن درگستره پنج قرن تاریخ بلوچ  <-PostCategory-> 

 

 برداشت از وبلاگ انسان شناسی بلوچ

نکاتی از نقش پنهان زن در گستره پنج قرن تاریخ عشایر بلوچ « از صفویه تاپهلوی »

 در جامعه عشایر بلوچ زن به نحو چشم گیری از حقوق مساوی با مرد برخوردار است و به قول معروف: «زن چه در کشت و کشتار و چه در کشت و کشتار و چه در خانه و چه در انجمن با مرد بلوچ همراه است» ( جعفری ، 792 ) .

زن در فرهنگ بلوچ حرمت تابو گونه دارد، بی احترامی به او یک گناه معمولی نیست، که بتوان احیاناً با توبه و استغفار از عواقب آن رهایی یافت، در قاموس مرد بلوچ، بی حرمتی به زن نحسی می آورد، نحوستی که هیچ چیز جلودار تقاص آن نیست، به این دلیل بلوچهای یاغی در ایلغار و شبیخون‌هایی که به روستاها و طوایف مختلف داشتند، هر نوع ظلم و ستم و کشت و کشتاری را جایز می‌دانستند ولی در مرام آنها حمله به زن قدغن بود. این ممنوعیت یک ریشه اعتقادی داشت، کسی جرأت نمی کرد به زن حمله کند، از ترس اینکه مبادا یک دست غیبی انتقام زن را از او بگیرد. 

زن همچنین در یکی از معتبرترین پیمان‌های بلوچ یعنی «میار» (1) پایگاه ویژه‌ای دارد، حتی حجاب اوجان پناه بی پناهان می باشد، کسی که می‌خواهد برای رهایی از ستم شخصی خود را پناه شخص زورمندی قرار دهد کافی است به او بگوید: من «میار» چادر زنت هستم، دیگر آن شخص تا پای جان از او حمایت خواهد کرد.  

با این حال در پاره‌ای از قانونمندی‌های درون ایلی حقوق زن نادیده گرفته می شود، مثلا در خون بست به‌طوری که بعد خواهیم گفت، زن بی آنکه گناهی داشته باشد محکوم است وقتی مردی از طایفه‌ای بنا به‌هر عللی فردی از طایفه‌ی دیگر را به قتل می‌رساند، با ارتکاب این دو جنایت بین دو طایفه اختلاف می‌اندازد. برای رفع خصومت و پیش گیری از انتقام گیری و خون ریزی‌های ممتد، زن وجه‌المصالحه قرار می‌گیرد و به عنوان بخشی از خون بهای مقتول مثل یک گروگان به خانه‌ی شوهری از طایفه‌ی متخاصم می رود، در آن خانه عمری به تاوان جنایتی که دیگری مرتکب شده است سرکوفت می‌خورد و شکنجه می شود، و حال آنکه مرد تقریباً عقوبتی نمی‌بیند وتنبیه او تنها همان ننگی است که برایش باقی می ماند، ننگ به خون بست رفتن خواهر یا دختری از طایفه اش به سبب خونی که او ریخته است. زن اما در صحنه سیاست نردبان ترقی مرد است، بعد خواهیم گفت که بزرگان بلوچ بزرگی را بیشتر از قبل زن یا مادر خود دارند.  

بنابر آنچه در حماسه‌ها و تاریخ شفاهی بلوچ مشهود است، مصالح جامعه ارزش‌های اخلاقی بلوچ را نسبت به زن تعیین می‌کند، حماسه‌های بلوچ پر است از سرنوشت زنان گمنامی که تاریخ ساز واقعی بلوچ بوده‌اند، در هر بخش جای پای زن دیده می شود، آن چنان که گویی زنان سرنوشت بلوچ را قلم زده‌اند.  

حماسه‌ها زاییده‌ی قانونمندی‌های درون ایلی هستند که نهادهای عشایری ضامن اجرای آن می‌باشند، قانونمندی این نهادها یک جا بنا به مصلحت طایفه و ایل حقی را به زن می‌دهد و در جای دیگر بنا به‌همین مصلحت حقی را از او سلب می‌کند. لذا برای شناخت پایگاه اجتماعی و سیاسی زن بلوچ مطالعه حماسه‌ها و قانونمندی نهادهای عشایر ضرورت دارد. تحقیق حاضر بررسی مجملی از این دیدگاه است که تفصیل آن به‌زمانی و تحقیقی بایسته تر نیاز دارد.  

الف: نگاهی به معروف‌ترین حماسه‌های بلوچ در رابطه با زن: 

1- چاکروگوهرام: همایون شاه

دومین پادشاه سلسله گورکانیان هند از شیر شاه سوری سر سلسله دودمان افاغنه شکست می‌خورد از شاه طهماسب صفوی برای بازگرداندن تاج و تختش کمک می‌خواهد، شاه به حاکم سیستان دستور می‌دهد به کمک طوایف بلوچ لشکری فراهم نموده او را در این هدف کمک کنند. معروف‌ترین طوایف بلوچ در این زمان رند ولاشار بودند. رئیس رندها میر چاکر و رئیس لاشاری‌ها میر گواهرم بود این دو طایفه در جنگی که به‌همین منظور با پادشاه هند در می‌گیرد شرکت می‌کنند، خواهر بزرگ میر چاکر خان بنام بادطری( بدری) که زن شجاع و شمشیر زن ماهری بوده است موفق می شود پادشاه دهلی را دستگیر کند و به همایون شاه تحویل دهد، به پاس این خدمات است که همایون شاه پس از جلوس مجدد بر تخت و تاج، سرزمین‌های وسیعی از مناطق سند، بلوچستان و پنجاب را به سران دو طایفه رند ولاشاری می‌بخشد. طوایف رند و لاشاری سال‌ها در کمال صلح و صفا کنار هم و در جوار سایر طوایف به زندگی دامداری خود مشغول      بوده‌اند  تا اینکه: بیوه زن دامدار و ثروتمندی به نام گوهر، که در منطقه لاشاری و در همسایگی سرکرده آنها میر گواهرام خان می‌زیسته است. ، تقاضای ازدواج میر گواهرام خان را رد می کند و به چاکر خان که او نیز خواستگارش بود پناه می برد (مسعودیه، ص 10 ، ورث ، ص XXII) 

این امر موجب آزردگی میرگواهرام از چاکر شدکه یک سلسله مسایل دیگر آن‌را تشدید کرد و بالاخره دو طایفه‌ی دوست و برادر مقابل یکدیگر صف کشیدند، سی سال با هم جنگیدید تا بساط یکدیگر را از هم پاشیدند.  

2- حماسه میر قنبر:

یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین قهرمانان بلوچستان که شعر او بر سر زبان بلوچها است و نامش را عزیز می دارند میر قنبر است (برقعی، ص 10) وقتی روستایش توسط مهراب خان نارویی مورد حمله قرار گرفت و جمعی از زنان و دختران روستا به اسارت برده شدند، مردم برای نجات اسرا از وی استمداد نمودند، او با آنکه تازه ازدواج کرده بود، همسر خود را طلاق داد و به تشویق مادرش با جمعی ازجوانان به تعقیب مهراب پرداخت، با او جنگید تا به قتل رسید اما قبل از مرگ موفق به نجات اسرا شد.  

نکته مهم تشویق مادر قنبر است که به او می گوید: «تو ای پسرم، هر گاه به این جنگ تن در ندهی شیر من حلال تو نخواهد بود و مادرت علف هرزه‌ای بیش پرورش نداده است. ولی اگر مردانه بجنگی و شهید شوی، من لباس عروسی به تن خواهم کرد و با وجود کهولت سن همانند نو عروسی برای تو جشن خواهم گرفت، ای پسرم تو روزی خواهی مرد، اما چه سعادتی بهتر از این که درراه آزادی خلق اسیر در چنگال غارتگران شهید شوی ( مسعودیه ، ص 10 ) . 

حماسه دادشاه:  

علیخان پسر نقدی خان نوه بانوگراناز دختر سردار خان شیرانی بود که ایوب خان عموزاده خود را به سبب اینکه گرایش بیشتری به لاشاری ها نشان می‌داد، باصلاح دید سعید خان شیرانی به قتل رسانید، کمال پدر دادشاه که رئیس طایفه‌ی خود و ا زطرفداران ایوب و پدرش خان شیرانی بود از این موضوع رنجیده خاطر شد، دادشاه نیز به تبع پدر گرایش بیشتری به ایوب خان داشت لذا پیشنهاد خواهر ایوب خان را برای گرفتن انتقام پذیرفت. امابا تاثیر پذیری از باوری که بلوچ نسبت به حرمت خان و سردار طایفه دارد، حاضر به کشتن علیخان نشد، از طرفی عبد النبی «کوتوال» علیخان، دادشاه و پدرش را تحت فشار گذاشت تا مالیات کوه سفید که تاکنون به اسلام خان و پسرش ایوب خان می پرداختند به علیخان بپردازند، دادشاه به عذر اینکه تفنگدار خان است و باید از پرداخت مالیات معاف باشد از دستور عبدالنبی سرپیچی کرد. عبدالنبی برای تنبیه دادشاه تصمیم گرفت از وی هتک حرمت کند ، لذا لالک پسر عموی دادشاه را تحریک کرد که شبانگاه خود را به خوابگاه دادشاه نزدیک نموده وانمود سازد که با همسر او رابطه دارد، دادشاه در این صحنه سازی فریب خورده، نخست همسر بی‌گناه خود را به گمان خیانت به قتل رسانیده و لالک را که از ترس انتقام به شیخ نشینهای خلیج فرار کرده بود تا مسقط تعقیب و او را هم به قتل رسانید، سپس برای فرار از صدمه عبدالنبی و عقوبت علیخان در کوه سفید پناه گرفت، کوه سفید دنباله رشته کوههای جبال بارز است که از کرمان تا مرز پاکستان امتداد دارد، و چون دیواری بین بنت و فنوج حایل است، دادشاه در طول مبارزات خود با استفاده از این سنگر طبیعی گاه به فنوج و زمانی به روستاهای اطراف بنت حمله می‌کرد و به طرفداران عبدالنبی و علیخان ضربه وارد می‌ساخت، تا اینکه تصادفاً چند آمریکایی را که از کارمندان اصل چهار بودند در تنگ سرحد به قتل رسانید، این حادثه موجب شد که رژیم پهلوی نیروی نظامی و خوانین محلی را برای سرکوب دادشاه تحت فشار قرار دهد.  

دادشاه «میار» مهیم خان سردار طایفه‌ی لاشاری بود که با شیرانی‌ها مخالفت داشت، مهیم خان وقتی تحت فشار رژیم قرار گرفت، بالاخره حاضر شد بر خلاف سنت بلوچ «میار» خود را بشکند و برای تسلیم نمودن دادشاه با او وارد مذاکره شود، اما در صحنه‌ی مذاکره اتفاقات غیر منتظره‌ای پیش آمد که به درگیری طرفین منجر شد، در این درگیری دادشاه و برادرش، مهیم خان و 7 نفر از همراهانش کشته شدند.  

به این ترتیب دادشاه بعد از 14 سال مقاومت به‌دست تنها حامی و پشتیبان خود مهیم خان به قتل رسید ولی هنوز پس از گذشت سال‌ها شخصیت دادشاه و انگیزه یاغی‌گری او در پرده‌ی ابهام باقی مانده است، گروهی او را حامی ضعفا و طرفدار ستمدیدگان می‌دانند و برخی وی را یاغی و متجاوزی می‌خوانند که مخالفین خود را با بیرحمی سرکوب می‌کرد و حربه‌ی خانی بود علیه خان دیگر، با این حال دادشاه تنها فریادی بود از حلقوم طبقه ستمکش بلوچ و بر خلاف دیگر قهرمانان حماسی این قوم خان و میرزاده نبود شاید نقطه‌ی ابهامی که بر قهرمان بودنش سایه افکنده ناشی از همین پایگاه اجتماعی او باشد ( جانب اللهی ، 1381، ص ).

   قانونمندی درون ایلی بلوچ در رابطه با زن

1- نقش زن در ممانعت از تهاجمات قبیله ای: درعرف عشایربلوچ جسارت به حجاب و حریم زن از جانب هر کس که بود بخشیده نمی‌شد و مجرم مهدورالدم بود، اگر روسری زنی را بر می‌داشتند در حکم قتل او بود. حتی اگر کسی سهواً مرتکب چنین عملی می شد، قابل بخشش نبود، معمرین موردی را شاهد می آورند که در زمان علیخان سربندی سیستان اتفاق افتاده است. یک روز در سکوهه وقتی پسر سردار شاهقلی خان یکی از بزرگان طایفه سربندی به سرچشمه رفت که اسب خود را آب بدهد، بی آنکه متوجه باشد، اسب روی چادر دختری پا گذاشت و چادر از سر دختر افتاد، وی موضوع را با پدر خود میر غلامعلی خان در میان گذاشت و او به علیخان رئیس طایفه شکایت کرد، علیخان نخست به شاهقلی خان حکم کرد که پسر خود را به علت هتک حرمت دختر بکشد ولی با میانجی گری ریش سفیدان رضایت داد که آن دختر را به عقد پسر مجرم در آورند.  

حتی غارتگران حریم زن را محترم می شمردند و در تهاجمات و غارتگری‌های خود به خانه و چادر محل سکونت زن حمله نمی‌کردند، به داخل چادر یا حیاط تیر نمی‌انداختند که مبادا زنی یا دختری کشته شود، این گروه حتی اگر با طایفه‌ی مورد حمله خود دشمنی و  خصومت هم داشتند موقع حمله به روستا "هلک" (3) و "خیل"(4) آن‌ها زنی بر سر راه می نشست و به اصطلاح «میار چادر» می‌کرد ( یعنی می نشست و چادر خود را بر سر آن‌ها می گسترانید) از حمله خودداری می‌کردند در اختلافات طایفه‌ای نیز اگر زنی به عذر خواهی می‌آمد، گناه دشمن بخشیده می‌شد. مرد با استفاده از امتیازات زن، ذخیره‌ی خانواده را به طلا و نقره تبدیل می‌کرد و به زن می‌داد و او به‌عنوان زینت بر سر و لباس خود می‌آویخت هر وقت طایفه غارت می شد، آن‌ها را سا‌لم از معرکه به در می‌برد و در کالبد بی روح و رمق هزیمتیان جانی تازه می‌دمید.  و گاه زن اسناد و مدارک گران‌بها را به این طریق از گزند حوادث نجات می‌داد، چنانکه در زمان ناصرالدین شاه وقتی میر مبارز رئیس طایفه‌ی کلانتری سیستان به سبب مخالفتی که با تاج محمد خان سربندی داشت مورد حمله قرار می‌گیرد و با پنجهزار سوار به بنحار محل اقامت او حمله می‌شود و اموال کلانتر را به تاراج می‌برند، چهار همسر او که می‌دانستند زنان مورد بازرسی بدنی قرار نمی‌گیرند، جواهرات خود را بر می‌دارند و فرار می‌کنند، فقط یک زن بنام بی بی سازن به جای جواهرات اسناد را در زیر چادر خود مخفی و فرار می‌کند داوری ، ش. 5و6 ) .  

  2- قول و سوگند : بلوچ در دو چیز شهره است : قول بلوچی‌و سوگند زن طلاق  

الف- قول بلوچی : بلوچ اگر قول بدهد به‌هر قیمتی باشد بدان عمل می‌کند قصه‌ی جارود و شیخ مرید معروف است، اولی قول داد هر کس به ریش من دست بزند او را می‌کشم و دومی قول بلوچی داد که صبح پنج شنبه بعد از نماز فجر هر کس هر چه از من بخواهد به او می‌بخشم. جارود سر تنها کودک خود را به علت اینکه به محاسنش دست زد از تن جدا کرد و شیخ مرید نا مزد خود را به چاکرخان بخشید (مسعودیه ص 17 و ورث : xxiii)

 

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:بلوچ,خون بست,میار,دادشاه ,قول بلوچی , سوگندبلوچ,ساعت 18:35 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
دنباله آئین های مذهبی سمنان  <-PostCategory-> 

  دسته گردانی : برخلاف تعزیه خوانی دسته گردانی رونق ویژه ای دارد دسته گردانی که مخصوص ایام محرم است چنان باگرمی وصمیمیت انجام می شود که هرسال صدها نفر ازکسانی که ترک یار ودیار کرده‌اند به یاد وطن می اندازد  به طوری که برای شرکت یا تماشای این مراسم درهرکجا که باشند خود را به روستای زادگاهشان می‌رسانند. دسته‌ها عموماً به انواع گوناگون تقسیم می‌شود که :  دسته‌ی سینه زنی ، رنجیرزنی ، شام غریبان ، سنگ زنی   میان جوشی وپامنبری متداول ترین آن هاست هریک ازاین انواع خود به نسبت شعری که خوانده می‌شود تقسیماتی دارد . سه ضرب ، بحر طویل وغیره ، باید توجه داشت که هرنوع سینه زنی نوحه مخصوص به خود دارد فرضاً نوحه‌ای که مخصوص میان جوشی است با نوحه ای که درسینه زنی یا  پامنبری به کارمی رود تفاوت کلی  دارد .این تفاوت هم دروزن شعر وهم درآهنگ آن است وهیچکدام نمی توانند جای گزین یکدیگر شوند .سینه زنی معمولاً ازاول محرم هرسال شروع می‌شود . البتّه ازدوسه روز قبل مقدمات آن فراهم شده است . محل سینه زنی نیزبیشتر مساجد واگرتکیه داشته باشند درتکایاست . هرمسجد عده ای خدام دارد که مخصوصاً دراین ده روز خودشان را وقف مسجد ومردم می کنند . حتی شب‌ها درمسجد می خوابند . گذشته ازاینکه   وظیفه اشان تهیه تمام اشیای مورد احتیاج است  باید ازمردم هم درسینه زنی وعزاداری پذیرایی کنند . این شغل دربعضی روستاها ازاهمیت ویژه ای برخورداراست وحتی درروستای ابر شاهرود شنیدیم که موروثی است . خدام مخصوصاً دراین مدت باید سیاهپوش باشند  این امر تا آن حد جدی گرفته ورعایت می شود که این گروه به سیاهپوش معروف شده اند .

ازاول محرم تاسیزدهم درداخل تکیه یا مسجد دسته می گیرند  جزدرمواردی که دوره گردی دارند ویا به سلام  دسته‌های دیگر محله ها می‌روند مثلاً درمایان روزهفتم دورده می‌گردند. اما دسته گردانی بطور جدی وعملاً ازروزششم یا هفتم شروع می‌شود دراین روز دسته‌ی سیاهپوش طوق وپرچم جمع می‌کنند وبعد ازطی این مرحله به طور جدی دسته می‌گیرند توضیح اینکه بعضی خانه‌ها بسبب نذورات ووقفیاتی که دارند طوق یا پرچمی درخانه نگه داری می کنند که ازپدرانشان به یادگارمانده است این طوق ها درروزخاص که بیشتر ششم یا هفتم است جمع آوری می‌شود وبعد ازتزیین درجلوی دسته ها به حرکت درمی آید درپیش گفتیم که سیاهپوشان وظیفه دارند که این علایم ونشانه‌های مذهبی راخانه به خانه جمع آوری کنند وبا تشریفات ویژه آن‌ها را به مساجد یا تکیه‌ها بیاورند . آنان ازخانه‌ای شروع می‌کنند وبه ترتیب اول پرچم وسپس طوق‌ها را تحویل گرفته به محل مورد نظر می‌آورند . گاه ممکن است صاحب طوق خود آن را به مسجد بیاورد . طوق ها را یا درخانه می بندند یعنی روی هم سوار می‌کنند و به تکیه می آورند یا آنکه قطعات آن‌ها را درسینی گذاشته به مسجد منتقل وبه اصطلاح جامع می‌کنند یعنی درمقصد قطعات آن را روی هم سوار می‌کنند کسانی که نذرونیازی برای طوق یا علم دارند درمسیر آن‌ها قرارگرفته ونذرخود را ادا می کنند این نذر گاه ممکن است قربان کردن یک گوسفند وتوزیع گوشت آن بین حاضرین باشد بعد ازپایان این مرحله خطبه دوازده امام می‌خوانند . وقتی به نام امام دوازدهم رسیدند  یک مرتبه همه‌ی طوق‌ها را بلند می‌کنند ودور تکیه می‌چرخانند . سپس صاحب هرطوق عده ای را به خانه خود برای صرف ناهار دعوت می کند. دربرخی ازروستاها مثل مایان زن‌ها هم دراین روزها مراسم مستقلی اجرا می‌کنند . البته آن‌ها به جای طوق "سله" (salla) یا کتل دارند که درخانه صاحب نذر جمع می شوند و"سله" می بندند . بعدمردها راخبرمی‌کنند تا آن را به تکیه ببرند .  پرجم ها و طوق ها تا روز یازدهم محرم درتکیه یا مسجد باقی می‌ماند ودرپایان مراسم صاحبان یا متولیان هریک خودشان آن را به خانه می برند .    

 


+ نوشته شده در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت 20:33 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
دنباله تعزیه خوانی  <-PostCategory-> 

 

تعزیه خوانها هر یک دفترچه یا دستکی دارند به نام دفتر که در آن متن نقشی راکه در تعزیه برعهده می‌گیرند نوشته‌اند و برای هر تعزیه دفتری به همان نام دارند مثل دفتر شهادت حر ، دفتر شهادت امام و غیره تعزیه گردان هم علاوه براین دفتر  یک دفترهم به نام دفتر فهرست دارد که ترتیب نقش ها درآن نوشته شده به همین دلیل است که گاه به تعزیه گردان فهرست گردان هم می گویند تعزیه گردان با استفاده از این دفتر نوبت ایفای نقش را به هر تعزیه خوان تذکرمی دهد . دراین دفتر یکی دوبیت وگاه تمام ابیات نقش آمده و درمواردی که تعزیه خوان فراموش می کند که باچه بیتی باید شروع کند تعزیه گردان بیت اول را برای او می خواند البته به گونه ای که مردم متوجه نشوند .درهرتعزیه یک نفرممکن است چند نقش حتی متضاد یکدیگر بر عهده بگیرد به طوری که گاه به دلیل کمبود تعزیه خوان اتفاق افتاده که دو نفر یک تعزیه کامل را اجرا کرده اند
بچه خوان‌ها نیز نزد تعزیه گردان که به همه تعزیه‌ها تسلط دارند تعلیم می بینند تعزیه گردان از آن ها می‌خواهد نخست اشعار تعزیه را حفظ کنند بعد آهنگ خواندن آن را به آن ها یاد می دهد و چون کارشان با عمل توأم است خیلی ز وددر کار خود مهارت پیدا می کنند
البته بچه‌هایی برای این منظور انتخاب می‌شوند که صدای خوبی داشته باشند . بعدها که به سن نوجوانی رسیدند و از بچه خوانی به رتبه بالاتری راه یافتند مربی به هر یک ازشاگردان خود به تناسب نقشی که برای صدایشان مناسب است به تعلیم وتربیت آن ها می‌ پردازد
دربرخی تعزیه ها نقش های غیر انسانی هم وجود دارد مثلاً درتعزیه امام جنیان نیز شرکت دارند. مشهورترین جن ها جعفر (زعفر ) جنی و عسکر و منصور جنی هستند که در صحرای کربلا با لشکر خود به یاری امام حسین آمدند اما امام کمک آن‌ها را قبول نکرد زیرا دور از انصاف و جوانمردی می‌دانست که دشمنانش به دست نیرو های نامریی کشته شوند . کسانی که نقش جن رابرعهده می‌گیرند لباس‌های غیر معمول و عجیب وغریب می پوشند .
و آخرین نکته این که وسیله اخباری تعزیه خوانی طبل و شیپور است که این روزها کم کم بلندگو جای آن را گرفته است . البته ازطبل وشیپور درحین تعزیه هم استفاده می شود واز وسایل اخباری لشکر اشقیاء است ومخالف خوان ها هربار در پایان یک دوره ازنقش خود ازآنان می خواهند که طبل و شیپور بزنند .

+ نوشته شده در چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:40 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
دنباله تعزیه خوانی  <-PostCategory-> 

دنباله تعزیه خوانی

 

در روستای مایان از یک تعزیه‌ی جدیدی به نام مسیب بن قعقاع خزاعی نام بردند که درروزهشتم ماه محرم می خوانند .

اشعار را نیز به قاآنی وملا حسینعلی فراتی اهل دامغان نسبت می دادند . بدنیست یادآورشوم که دراین روستا تعزیه گردان را معین البکاء می گفتند . ازابزار ووسایلی که درتعزیه هامرسوم است دراین روستا به یک مورد تاز ه برخورد کردیم وآن دست وشمشیر فرق بود  شمشیرفرق وسط آن قوسی دارد که مجسمه سر دراین فرورفتگی هلالی شکل قرارمی‌گیرد چون نوک شمشیر هم توخالی است که داخل آن مرکورکرم می ریزند  در ظاهر مثل این است که شمشیر در فرق سر فرو رفته و از آن خون می‌چکد .

 دربیارجمند شاهرود که در روزهای عاشورا تعزیه شهادت امام حسین و شهدای کربلا می‌خوانند بعد ازتعزیه نخل بر می دارند  نخل را قبل از بلند کردن  سیاهپوش می‌کنند  و دراطراف آن پرچم‌های مشکی می‌آویزند . یک نفر سید نیز درحالی که یک تیکه پنبه در دست دارد بالای نخل می‌ایستد و وقتی نخل را زمین گذاشتند او این پنبه را به قطعات کوچک تقسیم می‌کند و به عنوان تبرک به مردم می‌دهد کسانی که پنبه را می‌گیرند در جیب خود نگه می‌دارند و معتقدند این پنبه هر مرضی را شفا می‌دهد . تفاوتی که در پوشاک تعزیه‌ی این روستا مشاهده شد اینکه امام روی لباده زره می‌پوشد و پیراهن خون آلودی به تن می‌کند و روز عاشورا که می‌خواهد به میدان بیاید در یک دست قرآن و در دست دیگر قنداقه‌ی علی اصغر دارد . مخالف خوان نیز سبیل مصنوعی بلندی برای خود می‌گذارد . دراینجا نعش و خیمه هم در تعزیه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد . نعش  از پارچه یا بالشی است که برآن کفن خون آلودی پوشانده‌اند . تعزیه خوانی هم محضاًلله است و کسی برای این کار دستمزدی نمی‌گیرد . البته فقط در روزهای عاشورا تعزیه می‌خوانند .

در روستای بدشت [1]شاهرود نیز تعزیه خوانی مرسوم است . باتحقیقی که به عمل آمد باسایر روستایی که دیده بودیم تفاوت محسوسی نداشت . اصولاً درتمام این منطقه تعزیه ازلحاظ فرم وسایر خصوصیات فرق اساسی ندارد مختصر تفاوتی اگر باشد همان طور که در نمونه ها ذکر شد گاه درنوع پوشاک یا وسایل و در نهایت برخی تعزیه‌هاست که ممکن است در روستایی بخوانند و در روستای دیگر شناختی از آن نداشته باشند . گاه تفاوت فقط درزمان است  مثلاً در روستای بدشت در دهه‌ی آخر صفر تعزیه می‌خوانند تنها به این علت که خودشان تعزیه‌خوان ندارند و این زمان وقت تعزیه خوانهای روستاهای دیگر آزاد است و می‌توانند از آن‌ها دعوت کنند . تعزیه خوانی در دهه‌ی صفر به ترتیب زیر است . روز اول ( یعنی روز اربعین ) شهادت امام رضا  روز دوم شهادت امام حسین  روز سوم موسی‌بن جعفر  یا رقیه خاتون ، روز چهارم وفات حضرت پیغمبر ، روز پنجم علی اکبر  روز ششم حضرت مجتبی روز هفتم شهادت قاسم روز هشتم ابوالفضل  روز نهم حرّ و روز آخر صفر تعزیه فرنگی می‌خوانند که همان بازارشام است و جریان آوردن اسرا به دربار یزید .   

 

نمونه خلاصه ازچندتعزیه :

تعزیه مسلم : مردم کوفه نامه های زیادی به امام حسین که درمدینه است می‌نویسند وازاومی خواهند که به کوفه بیاید وآن‌ها راازمفاسد بنی امیه نجات دهد ، امام حسین مسلم را به عنوان نماینده خود به کوفه می فرستد تامقدمات کاررافراهم کند . مسلم به کوفه می‌آید نخست مردم زیادی با اوبیعت می‌کنند ولی روزسوم عبیدالله زیادکه تمام وقایع را زیرنظر دارد با لباس مبدل وبه اسم امام حسین واردکوفه می شود ومستقیماً به دارالخلافه می رود . ازآن جا مردم را می ترساند و به لشکری که در راه کوفه است می ترساند وحال آنکه لشکری نبود. مردم می ترسند و یک شبه از دور مسلم پراکنده می‌شوند .مسلم نیز دستگیر و به دار آویخته می شود .

2-دوطفل مسلم : بعدازشهادت مسلم دو طفل او سرگردان می شوند مسلم قبل ازشهادت فرزندان خود را به شریح قاضی می‌سپارد تادراولین فرصت آن‌ها را به مدینه بفرستد ولی شریح به طمع پول می خواهد آن دو را به ابن زیادتحویل دهد ولی وقتی پیش گوئی پیغمبرکه به اوگفته بود تو روزی شلوار زنت را به جای عمامه به سر خواهی پیچید و علیه فرزندان من حکم خواهی کرد درست ازآب درآمد زیرا شب که او خوابیده بود فرستاده عبیدالله به درخانه‌اش آمدو فرمان احضار او را به دارالخلافه آورد از ترس وشتابی که داشت درتاریکی شب شلوار زنش را که فکر می‌کرد عمامه‌اش است به سرپیچید که به یادپیش گویی پیغمبر افتاد . ترسید و دو طفل مسلم را آزاد کرد و راه عربستان را به آن ها نشان داد و طفلان مسلم وقتی راه حجاز را درپیش می‌گیرند دربین راه اسیر حارث فرستاده دیگر عبیدالله می شوند وبه شهادت می رسند

3- حرّ : امام حسین چند روز بعد از حرکت مسلم به کوفه عازم آن دیارشد ابن زیاد به یکی از فرماندهان سپاه گفته بود یک خارجی علیه خلیفه قیام کرده به جانب کوفه می‌آید تو برو و مانع آمدنش به جانب کوفه شو حرّ آمد ومأموریت خود را به انجام رسانید و امام ناچارعازم کربلا شد اما وقتی حرّ نتیجه عمل خود را دید و دانست که او در واقع راه را برامام بسته است پشیمان شد و به حضور امام آمد و توبه کرد و اولین شهید واقعه کربلا او بود .

4- حضرت عباس : ملقب به ابوالفضل برادروعلمدار امام حسین بود بنابه روایتی تازمانی که تمام یاران امام به شهادت نرسیدند به میدان نرفت ودرروزآخر زمانی که همه کشته شده بودند وجزاووامام حسین کسی زنده نبود دوبرادر پشت به پشت یکدیگر گذاشتندوجنگیدند که ابن سعد گفت تابین آن ها جدایی نیفتد کسی حریف آن ها نیست بلاخره بین دوبرادر جدایی انداختند وهردوراشهید کردند . به روایت دیگر حضرت عباس ازبی طفلان حسین که ازتشنگی می نالیدند تحمل خودراازدست داد وبه شریعه فرات رفت تابرای طفلان برادرآب بیاورد که شهید شد .

5- علی اکبر : وقتی امام حسین ازطرف دشمن تحت فشارقرارمی‌گیردازیاران مدد می‌خواهد و علی اکبر نوجوان خودش طالب رفتن به میدان جنگ می شود و به شهادت    می رسد .

جزاین تعزیه های دیگری هم رایج است ازآنجمله تعزیه عبدالله عفیف است که مردنابینایی بود که وقتی شنید امام را شهید کرده‌اند به صحرای کربلا آمد و باراهنمایی دخترش با کفارجنگید تا وقتی که کفار دخترش را اسیر کردند و عبدالله کشته شد . در روستای ابر تعزیه دیگری به نام جدّه جان نیز می‌خوانند که جریان باخبرشدن فاطمه صغری دختر امام حسین از قتل پدرش است او که به سبب بیماری درمدینه مانده بود خبردارشد که پیکی از کربلا به مسجد مدینه آمده تاخبررسانی کند . فاطمه کنیزش ام لقمان را به مسجدمی فرستد تا از پدرش خبر بگیرد .کنیز از مسجد که برمی‌گردد پارچه سیاهی به سر فاطمه می‌اندازد و به این وسیله خبر شهادت پدر را به او می رساند .



Badašt  -4


+ نوشته شده در شنبه 9 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:18 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
هشتگرد  <-PostCategory-> 

2/ 1/ 79 هشتگرد

امروز به هشتگرد رفتم، توسط معاون فرماندار آقای چگینی بادونفر آشناشدم که هر دو صاحب ذوق و اهل پژوهش بودند، و هریک امکان دسترسی مرا به یک نقطه دست نایافتنی فراهم کردند ، عسکری گفت من تورا به گلدره می برم ، که طایفه ای دامدار وکوچنده در آنجا اردو  زده اند ، وعلوی تبار گفت من تو را به ترک محله طالقان می برم ، که کسی رابه خود راه نمی دهند ، من در سفر قبلی سر راهم به جوستان از کنار این محله عبور کرده بودم ، درباره ساکنین آن مطالب ضدو نقیضی شنیده بودم ،  همان طورکه رسم است ، برای گروه های عزلت نشین شایعه فراوان می سازند ، این بود که فرصت را غنیمت شمردم ، وقرار شدکه همین امروز بعداز ظهر به طالقان برویم و رفتیم ،  با بزرگ و ریش سفیدآن ها به گفتگو نشستیم ، ایشان سؤالات مرا بادقت پاسخ گفت ، اما اجازه ضبط و نشر نداد

· گفت ماپیروان آیت الله میرزاصادق تبریزی هستیم ، که از مجتهدین دوره مشروطیت بوده اند ، ایشان مشروطه رامشروع نمی دانست ، و به آن تمکین نکرد حتی استفاده ازخدمات اجتماعی که این حکومت بنیان آن راگذاشت ، منع کرد، این است که ما امروز از این مظاهر تمدن استفاده نمی کنیم ، از برق واز وسایل نقلیه تا آنجاکه بتوانیم پرهیزمی کنیم ، وآنچه راهم که دستورش ندانیم ، حکم به توقف می دهیم ، دلیل کوچ آن ها ازتبریز اختلاف برسرجانشینی میرزاصادق بوده است ، که ظاهراً اورا شایسته این مقام نمی دانستند، اول به شهسوار کوچ می کنند ، ولی چون درآن جا بامشکلاتی مواجه می شوند ، به طالقان می آیند، زیرا هم شناخت قبلی از آن داشتند ، وهم درمورد آن اخبار واحادیثی شنیده بودند ، دال براین که 13 نفراز یاران امام زمان ازاین شهرند ، لذادرسال 1369 به این سمت می آیند ، ولی چون از مردم دوری  می کنند ، همه را جزخود اهل بیرون می دانند  وبه هیچ وجه به اهل و عیال خود اجازه معاشرت با مردم نمی دهند   شایعات زیادی درباره آن ها رواج می یابد ، مثلا چون فقط گوسفندنر سرمی برند، ویا اوایل می خواستند درالموت منزل گزینند ، برخی آن ها را وابسته به فرقه اسماعلیه دانستند  خلاصه هرکسی نامی برآن ها نهاد ، حتی این اختلاف قول درنام گذاری محله اشان سرایت کرد ، چون از برق استفاده نمی کنند ، وشب ها درنور فانوس امور می گذرانند ، برخی  به محله اشان نام فانوس آباددادند . ودسته دیگرکه شنیده بودند ،  این گروه از تبریز آمده اند ، نام ترک آباد را برای محله آن ها انتخاب کردند .

23/ 1/ 79  هشتگرد 

امروزباردیگر به هشتگرد آمدیم ، تااز این شهر اطلاعاتی به دست آوریم ، گشتیم یکی راپیداکنیم ، که بومی و از ساکنین قدیمی هشتگردباشد ، درجستجوی خود به حاج قربان زعیم رسیدیم که دربیرون شهردرتاکستان خود مشغول کار بود   او گفت دراین جا کشت مو تقریباً عمومیت دارد و به سه شیوه می کارند: 

1- کاسه ای  که مو را در زمین صاف می کارند، دراین نوع کشت مو به آب کمتری نیازدارد ، به طوری که درطول سال زراعی دو یاسه وعده آب برای آن کافی است ، یک بار بعداز هرس که قبل از پائیز است ، به آن زخم آب می دهند ( یعنی زمین را شخم سطحی می زنند و آب می دهند)  یک بارهم درچله زمستان یک آب چله می خورد، اگر بارندگی نشود یک آب هم در اردیبهشت به آن می دهند.

2- قارق (qâreq) که روش جو و پشته است ، که بوته ها روی پشته قرار دارد ، لذاتالحظه برداشت به آن آب می دهند

3- هوائی یاچراغ پا : که برای هرمو یک پایه چوبی می گذارند ، تامو به آن تکیه کند .

نوع کشت نیزمتفاوت است ، وبه دوطریق زیرمی کارند

١- کشت قلمه : که با نهرکن یا بیل چاله هائی به فواصل معین می کنند ، اول مقداری پهن یاکاه درچاله می ریزند که خنک باشد ، سپس در هر چاله حداقل سه قلمه می گذارند، اگر همه آن ها جوانه زد وگرفت ، یکی را باقی می گذارند ، و بقیه را به جای دیگر منتقل می کنند .

٢- کشت نهال : دراین نوع نهال ریشه داررابه همان ترتیب درچاله قرارمی دهند ، که زودترهم به بارمی نشیند ، ورشدمی کند ، درهردوحالدرفاصله رشدوبه بارنشستن موزمین را بلا استفاده نمی گذارند ، و حداقل تا دوسال اول درآن به کشت صیفی می پردازند .

آفت : آنچه مو را نابود می کند ، سرمازدگی دریک زمان خاص است ،  مثلادرپائیز١٧یا١٨مهر است ، اگر از این شب ها بگذرد ، دیگرخطری مو را تهدید نمی کند ، در بهارسه هشت و دوشش بعدازآن باید بگذرد .یعنی ٢۴ فروردین وپنجم وششم اردیبهشت یک نوع باد به نام قاغزان ( نام روستائی درقزوین است ) یا باد مه می وزد که جهت آن از غرب به شرق است ، این بادکه ازطرف قزوین می وزد ، اگرتا صبح به طور متوالی بوزد ، لطمه ای به مو نمی خورد ، امادر اواخر شب از وزش بایستد، مویخ می زند، البته اگرزمین خشک باشد، چنانچه آب به زمین داده باشند، ودرشب سرما آب به اصطلاح کارکند ( یعنی هنوز روی زمین باشد ) یخ نمی زند .

- هرس : قاعده این است که مو در هنگام هرس پرلشکر نکنند ، یعنی شاخه های زیاد برای آن باقی نگذارند ، درغیر این صورت بار کمتری خواهد داد ، برای هر مو ٢۵ شاخه کافی است ، و برای هربال یا شاخه هم نبایدبیش ازسه بند( محل رویش شاخه جدیدی که باخوشه همراه است ) داشته باشد .

ازآقای زعیم راجع به وجه تسمیه هشتگرد پرسیدم ، گفت صحیح آن هشت کرداست ، که سال هاپیش دقیقاً این تعداد کرد با خانواده به زور یا با اختیار از کرمانشاه به این منطقه آمدند، وبه مرور زاد و ولدکردند ، و زیاد شدند ، گفتم شنیده ام اهل حق هستند ، و این جامدفن یکی از رهبران مذهبی  آن هاست .گفت بله نوراللهی دراین جا دفن است . وقت کنجکاوی بیشتر نداشتم ، بعدها شنیدم همه کردهای ساکن هشتگرد اهل حق هستند ، و به تازگی دو فرقه شده اند، جمعی که با نظر نورعلی مبنی برجایز شمردن حذف شارب موافق اند ، وگروهی که همچنان به حفظ شارب دل بسته اند   از سلسله اول هرسال در روزخاص برای زیارت قبر نورعلی دراین جاگرد می آیند .

 

بعدازظهرهمان روز  ، گلدره

بعداز ظهر به اتفاق دوستان جدید علوی تبار و عسکری به گلدره رفتیم  ، که درنزدیکی محمدآباد یکی از روستاهای بخش نجم آباد است ، گلدره قشلاق طایفه کلکو است ، ییلاق آن ها درحوالی خشک رود کناره جاده ساوه در حدفاصل بوئین زهرا تا اشتهارد است ، که از قرار معلوم اتراقگاه کل کلکوها درآن حوالی است ، من قبلا ًگروه هائی ازاین طایفه را در ورامین و قمرود دیده بودم ، و بافرهنگشان کم وبیش آشنائی داشتم ، دراین جابیشتر شترداری می کنند ، و چندرأس گوسفندنیز دارند ، یک بقر( شترنر دوکوهان ) هم برای اصلاح نژاد شترانشان ازمغان آورده بودند ، قبلاً از اصلاح نژاد با این شتربحث کرده ام

· این گروه از اواخر فروردین به این منطقه می آیند، و تا فصل درو گندم در این جا می مانند ، بعد به سفیدکوه و قمرود می روند ، اکنون هم گوسفندان را به سفیدکوه فرستاده بودند ، و زن و بچه ها این جاماندگار    شده اند . بایکی دواتاقک گلی که ساخته اند، بنیان روستای عشایری تازه ای را پی افکنده اند ، بچه ها بعضا شناسنامه نداشتند    با این حال در یک کانتینر مدرسه ای ازطرف نهضت سواد آموزی برای آن ها دائرشده بود ، یک سرباز معلم تاکلاس سه به آن هادرس می داد، ١١نفر شاگردداشت ، به تازگی شیر آبی هم  برای آن ها کشیده بودند . و این همه خدماتی بود ، که از آن بهرمند بودند ، زن سالمندی به نام سلطان برهمه که در واقع نوه و نبیره و پسر و داماد خودش بودند ،  حکم می راند در راه برگشت به نجم آباد که زادگاه شیخ هادی معروف است ، سری زدیم ، روستای بزرگی بود ، که هنوز بافت سنتی خود را حفظ کرده بود، به مسجدی که اقامه نماز می کرده نیز رفتیم ، مخروبه ای بود، که به حال خود رهایش کرده بودند در این روستا به نمونه ای از آثار محله گرائی هم برخورد داشتیم ، که هم زمان در دومحله چسبیده به هم مراسم تعزیه خوانی برقرارکرده بودند .

  

 

منابع

 

١- پورکریم ،فشندک ،  ١٣۴١، تهران

 

 

٢- حسینی موسی ، ١٣٨٢ ، زهرا ، شهربابک سرزمین فیروزه ، بامقدمه دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی ، مرکزکرمان شناسی ، کرمان

 

 

٣- صفی نژاد ، ١٣۵۶ ، جواد، بنه ، توس ، تهران

 

 


·

امامن برخلاف قول والبته بیشتربه نیت خیرکه ازدامنه شایعات بکاهم ، اظهارات ایشان رادرمقاله ای باعنوان : "نگاهی مردم شناختی به   نگرش های دینی درروستاوشهرهای اقماری تهران "درپژوهشنامه دفتریکم سال ١٣٧٩ ، ازانتشارات اداره کل میراث فرهنگی استان تهران به چاپ رساندم .

· نک.گزارشی ازسفربه ییلاقات عشایرایلسون ، فصلنامه ذخایرانقلاب شماره ١۵ و١٨ تابستان ٧٠ وبهار٧١

لینک نوشته

   سفرنامه طالقان و هشتگرد   

 

هفت سال بعد 21 / 1/ 79  شهرک

چون درسفر قبل تشنه ازطالقان وساوجبلاغ برگشته بودم  تشنه کسب اطلاعات بیشتر ،دنبال فرصتی می گشتم تا باردیگر به این منطقه سفرکنم ، بالاخره دراین بهار به این آرزو دست یافتم ، بعداز تمهیدمقدمات عازم شهرک شدم ، سادات یکی ازبچه های مستقر درآن جا با گرمی از مااستقبال کرد ، قرارشد ، باراهنمائی او یک فردمطلع محلی را پیداکنیم ، واین بار ازشهرک بپرسیم ، اما کسی را نیافتیم ، سرانجام سادات مغازه شاعرشهرآقای اکبریان را به مانشان داد ، و گفت آدم مطلع وعلاقمندی است ، بهروزکه زبانش ازمن چرب و نرم تراست به داخل رفت ، وبا او قرارگفتگو گذاشت ، برای بعداز ظهر به ماوقت داد ،  ناهار خوردیم ، دراتاق سرد اداره که وسایل رفاهی آن به یک موکت مندرس و دو تشک ابری چرک آلود محدود می شد ، اتراق کردیم ، اماتاساعت دو بیشتر دوام نیاوردیم ، وطاقتمان طاق شد ، و ازآن جا زدیم بیرون  رفتیم به روستای زرنیان ، باراهنمائی اهالی درخانه ای را زدیم ، که گفته بودند، آدم مطلعی است ، مردمیان سالی در برویمان بازکرد ، وقتی خواسته امان راشنید ، بافضل نمائی این مثل را برای ما بازگو کرد، افلاطون برای درمان همسر سلطان به دربار خوانده شد ، ناراحتی زن را ازحاملگی تشخیص داد ، اما از ناصیه شاه خواندکه او را فرزند نمی شود ، گفت باملکه درخلوت بایدسخن گفت ، چون خلوت کردند، رو به زن کرد  وگفت درناصیه شاه نقش فرزند نمی بینم ، این بار از که داری ؟ زن به ناچار اعتراف کرد ، که جوان خوش سیمائی از همدان به این جا آمده بود ، این بار از اوست . افلاطون داروئی به او داد و از در بیرون آمد . ارسطو را دید ، او به افلاطون گفت ملکه یادگاری ازهمدانی داشت  ، افلاطون با معاینه و ارسطو بامشاهده به این نکته رسیدند ، اکنون تو می بینی و        می گوئی یا می شنوی و می گوئی ؟ گفتم ماچشم وگوش را با هم به کار می گیریم ، چون فرصت نداشتیم  ، بهروز ماندکه با او گفتگوکند،ومن به شهر آمدم ، تا پای سخن شاعر شهر بنشینم ، با او ساعت چهار قرارگذاشته بودیم ، ومن نیم ساعت زودتر رسیده بودم ، شاعر برای اینکه وقت شناسی خود را به رخم بکشد ، خواست که بروم و سرساعت بیایم  باپرسه درشهر نیم ساعت وقت را بی رحمانه کشتم ، و سر ساعت چهار برگشتم ، و پای سخن  آقای اکبریان شاعر طالقانی که باتخلص هاتف شعر می گوید ، نشستم ، بعد از احوال پرسی گفتم : اهل شعر و ادب هستی ، پس از ادبیات شفاهی طالقان صحبت کنیم  ، و او قصه عزیز و نگار را که خود با شعر تفسیر و تبیین کرده بود، برایم بازخوانی کرد، البته   ترانه های اصلی رامی خواند ، و قصه اش رامی گفت ، بعدهم کتابش را به من هدیه کرد . در این جاخلاصه این قصه را که شهرهای دیگری مثل دماوندو رشت هم منسوب به خود می دانند، به روایت آقای اکبریان می آورم :

عزیز و نگار پسرعمو و دختر عمو بودند، ازکودکی پیمان وصل داشتند، ولی مادر نگار که دخترخود را برای خواهرزاده اش کل احمد در نظر گرفته بود، بدون توجه به دل بستگی این دو با هم نگار را به عقد پسرخاله اش داد ، در دوبیتی زیر عزیز نگار را از تن دادن به این ازدواج سرزنش می کند

نگارجانم نرو حالت ببینم         دلم خواهددمی نزدت نشینم

تو با قرآن قسم خوردی تو را یار به غیرازمن نگیری آدمیزاد

کل احمدنگار را عقدکرده و او را همراه با کاروانی روانه روستای محل اقامت خود می کند ، عزیز که می بیند یارش را به دیگری داده اند، و نگار اکنون مجبور است ، یار و دیار قدیم را ترک کند به دنبال کاروان معشوق راه می افتد و دورادور او را تحت نظر می گیرد ، نگارکه درمی یابد ، عزیز به دنبال او روان است  دیگر در کجاوه نمی نشیند و سوار مادیان می شود

نگار جانم سوار مادیون شد

دو چشمش بر من و اشکش روون شد

الهی مادرگبرش بمیرد    زمین ازخون زنگار گیرد

بالاخره پس ازماجراهای زیاد عزیز موفق می شود ، که یارش را به حکم حاکم از کل احمد بگیرد ، ولی وقتی این دو به روستای خود بر می گردند، مادر نگار آن ها را به خانه راه نداد  و گفت نگار زن کل احمد است  ، و به تو حرام  است ، و مردم را علیه او تحریک کرد ، از طرف دیگر کل احمد نیز با جمعی از یاران خود به آردکان آمد ، و بین موافقین و مخالفین نزاع در گرفت ، عزیز که نمی خواست خون ریزی راه بیفتد، به نگار گفت من بااسب به رودخانه می زنم و به طرف فشندک و زیدشت می روم ، تو هم خود را به آن جا برسان ، ولی وقتی به رودخانه می زند ، آب او و اسبش را باخود می برد نگار وقتی عزیز را در خطر غرق شدن دید ، در  رودخانه پرید ، و شناکنان خود را به عزیز رساند، ولی هر دو با هم غرق شدند و آب جسد آن ها را به رودبار برد ، مردم رودبار جسدآن ها را از رودخانه گرفتند ، و درساحل رودخانه دفن کردند عزیز در یک دوبیتی این حادثه راپیش بینی کرده بود :

کوهان آغشته بود، دستش غمینه    مآل عاشقی آخرچنینه

روزگارسیاه من و دلبر     آخر و عاقبت رودبار زمینه

شاعرشهرطالقان چند ضرب المثل ، و ترانه و لالائی هم گفت  که نمونه هائی از آن را در این جا می آورم

ضرب المثل

1- نرم برو اشکرده گردانnarmborow oškorda gordân                     ترجمه : به آرامی اماسخت می برد . کنایه از اینکه زیر زیرکی کار می کند

2- آوازه برفی در شییه ، اما چونس پامی سوزانه

âvâza barfi dar šiya ammâ čunos pâ misuzâna   

ترجمه : آوازه برف به سردی در رفته ، اما چونس ( که به صورت شبنم به زمین می نشیند، و مثل برف سفیداست ) پارا می سوزاند . کنایه از اینکه آدم های ظاهر الصلاح آزارشان بیشتراز اشرار است .

3- بهاری هوا ، زن و شوهری دعوا

ترجمه : دعوای زن وشوهرمثل هوای بهاراست ، که گاهی آفتاب وگاهی ابری است .

4- دوتائی یه برگ سرنشته ای مه ، تکان بخوریم یکیمان جیک میشه

Do tâi ye barg-e sar neštai ma  takân boxorim yakimân jik miša

ترجمه : دوتائی روی یک برگ نشسته ایم ، تکان بخوریم   یکی از مامی افتد .

ترانه های محلی

کبوتر بچه ای آوردم از کوه       شایداز بچگی بامن کندخو

نمی دانستم کبوتربی وفایه  پشت برمن کند، رودهمان کوه

== - -

درختی سبزبودم کنج بیشه     مرا پازدن با ضرب تیشه

مرا از پازدن قلیان بسازن        که برقلبم نهن آتش همیشه

درخت غم به جانم کرده ریشه به درگاه خدا نالم همیشه

لینک نوشته
   ساوجبلاغ   

 

 7 / 9/ 72  همان روستا

امروز برای کسب اطلاعات بیشترباردیگربه احمدآباد آمدیم  مسؤل شورا آقای وادی خیر توضیح دادکه در نظام قدیم برای تقسیم آب هرشبانه روزبه دو "هنگام" تقسیم می شد ، از طلوع تا غروب یک هنگام  و از غروب تا طلوع نیز یک هنگام بود که طبق معمول در هر گردش "هنگام "شب با روز عوض      می شد ، تا همگان ازحقوق مساوی برخوردار باشند      هنگام ها به نام بنه بود ، که چون بنه نیز مثل زیوار در سوهان به نام سربنه نامیده می شد ، بنابراین هر هنگام به نام سربنه شناخته می شد .این نام گذاری البته برای سهولت کار درتعیین نوبت افراداست ، امروزه به علت تغییر شیوه آبیاری وجای گزینی چاه عمیق سهم آب هرکس باساعت مشخص می شود . پانزده روز مانده به عید موتور چاه ها را روشن    می کنند ، و از همان روز نیز اولین فصل زراعی شروع شده و سهم آب هرکسی بر این مبدأ قرار می گیرد ، هرنفرکه به ترتیب نوبت هر6 روز یک بارمی تواند از سهم آب خوداستفاده کند .اگرآب نگیرد ، سهمی نخواهدداشت .زیرا کسی نمی تواند ، دریک نوبت سهم آب خود را برای نوبت بعد ذخیره کند ، لذا اگر درآن زمان به آب نیاز ندارد ، می تواند ، سهم آب خود را به دیگری بفروشد ، درطول سال جز فصل زمستان که موتور خاموش است ، آب همیشه در دسترس قراردارد ، در زمان خاموش کردن موتور حداقل اعضاء چهاربنه باید تأیید کنند  که دیگر نیازی به آب نیست . معمولا دراواخر پائیز واگر بارندگی باشد ، کمی زودتر از این زمان موتورها راخاموش می کنند . درخاموشی های اضطراری نیز برای این که حق کسی ضایع نشود ، طول زمان خاموشی درنوبت هر "بنه "رامشخص کرده نام بنه ای که ازاین بابت متضرر شده است نیز می نویسند ، تادر دفعات بعد با تکرار این خاموشی جمع زمان به حداقل نیم هنگام برسد ، بعد یک روز را به عنوان "مودول" (mowdul) درنظر می گیرند ، واین مدت را بر طول گردش آب دریک دور  می افزایند ، و آب را به بنه های زیان دیده می دهند .

نظام های بهره برداری اززمین : دراحمدآباد سه نوع نظام بهره برداری از زمین وجوددارد :

1- اجاره کاری : که خود به دو دوره بهاره و پائیزه تقسیم   می شود ، فصل شروع اولی از اول بهار که محصول گندم ازآب می افتد ، شروع می شود ، یعنی در همین زمان آب و زمین به مستأجر تحویل می دهند ، و آخر پائیز همان سال قرارداد فسخ می شود ، ولی درپائیز از اول پائیزکه زمین وآب را در اختیار کشاورز قرار می دهند تا آخر پائیز سال بعد در اختیار اوست  ، در زمان تحقیق میزان اجاره پائیز و بهاره بر روی هم 175 هزارتومان بود .

2- نصفه کاری : آب و زمین و نصف مخارج کشت ، داشت و برداشت بر عهده مالک است ، محصول نصف به نصف بین مالک و کشاورز تقسیم می شود .

3- برزگری : که درقدیم معمول بود ، از پنج عامل تولید چهار عامل ارباب می داد  و رعیت فقط کار می کرد ، در این شیوه نیز محصول نصف به نصف بین طرفین تقسیم می شد

تقویم فعالیت های کشاورزی: در احمدآباد کشت عمده مردم گندم است ، که امروزه تقریباً مکانیزه شده است ، و دیگر به ندرت از روش ها و ابزار سنتی استفاده می شود ، در احمدآباد کشت گندم  روندی به شرح زیردارد

1- انتخاب زمین: برای کشت گندم از زمین آیش و اگر نبود از زمینی که ذرت بوده و برداشت شده یا زمین "کاله" (kâla)        ( گندم زار یا جوزار)  استفاده می کنند

2- فصل کشت : برای کشت گندم دو زمان وجود دارد

1-2- رایش (râyeš)  ( زودکاشتن ) : که به محض شروع فصل کشت یعنی پائیز گندم را می کارند .

2-2- کرپه (korpa) ( دیرکاشتن) : که دیرتر از زمان معمول      می کارند

3- مراحل کشت :

1-3- شخم که اول شخم بعد دیسک سپس لیور (liver)         می زنند

2-3- بذرپاشی : بذر و کود را با هم می پاشند ، در این مرحله از کود فسفات که به اصطلاح زیرپاش نام دارد، استفاده      می شود، پس از این مرحله بار دیگر دیسک می زنند ، که کود و بذر با خاک کاملا مخلوط شود .

4- پته بندی : برای سهولت آبیاری اول زمین راکرت بندی   می کنند، عرض هر کرت سه تاچهار متر و طول آن 150 متر است ، درمرحله بعد با نهرکن از هر صدمتر یک شاه جو و هر 150 متر یک آب انداز یا "ماهک" یعنی جوب فرعی می زنند ، در داخل جوی ها نیز به درحدفاصل هر 6 کرت پته بندی می کنند ، یعنی شیب زمین را می گیرند ، و باپلاستیک یامقداری کلش (kolaš) ( ساقه خشک گندم) درلبه شیب ها می گذارند تا سرعت آب خاک را نشوید .

5- آبیاری


+ نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 19:2 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
گذری به مردم شناسی سمنان . برداشت ازوبلاگ "هزارنکته مردم شناسی ازهزارنقطه ایران"  <-PostCategory-> 

گذری به مردم شناسی سمنان

قبلاً نوشتم که درسال 55 سفری به یزد و سمنان داشته‌ام . گزارش یزد را نوشتم (حدود چهل یادداشت درفاصله اول دیماه 83 تا نیمه مرداد84  ) اینک می‌خواهم ازسمنان بنویسم که درآن روزها هنوز استان نشده بود . در این سفر پژوهش‌هایی در شهرها و روستاهای سمنان ، دامغان و شاهرود داشتیم  موضوع پژوهش هم آئین‌ها و مراسم مذهبی و بازی‌ها وسرگرمی‌ها بود . درفاصله 17 / 4 / 55 تا 31/ 4/ 55  مجموعا پانزده  روستا را مورد بررسی قرار دادیم که پراکندگی آن به شرح زیر بود :  از سمنان : روستاهای علاء و سنگسر

 از دامغان : 31/4/ 55 روستاهای حسن آباد، وامرزان ، جزن ،  مایان 

از شاهرود :  روستاهای بیارجمند ، بدشت ( badašt) رویان 17/4/ 55 ، دهملا 19/4/ 55   ابر (abr) 21 و22/4/ 55 ابرسج  abarsaj)) 26/4/ 55 خرقان 27/4/ 55 ، مجن mojen)) 29/4/ 55 و گرجی

دراین یادداشت ها برخلاف مقرر به جای نوشتن روزنوشت موضوع های مورد تحقیق را به صورت تطبیقی می نویسم تا از تکرار یک موضوع درچند روستا پرهیز کنم .

از تعزیه خوانی شروع می کنم  :

وامرزان از روستاهای دامغان که در9 کیلومتری شمال این شهر قراردارد ازمراکز تعزیه خوانی است . دراین روستا درایام دهه محرم در هرروز تعزیه بخصوصی می‌خوانند مثلاً روز اول محرم تعزیه شاه‌چراغ یا فضل ومفتاح ، روزدوم مسلم ، روز سوم طفلان مسلم روز چهارم علی اکبر  روز پنجم قاسم ، روز ششم عباس ،  روز هفتم موسی‌بن‌جعفر ،  روزهشتم امام رضا روز نهم بازارشام  روز دهم شهادت امام حسین ویارانش . جز این درسایر فصول سال تعزیه های عابس ، مختار یا امیرتیمور اسماعیل سفاح ( شخصی است که بعد از مختار قیام کرد تا از قاتلین امام حسین انتقام بگیرد، شهرکوفه راخراب کرد وتمام لشکر عبیدالله زیاد را به قتل رسانید ) امیرتیمور نیز از قاتلین امام حسین انتقام گرفت  تعزیه‌های احمد سفاح ، درویش بیابانی ، سنگتراش ، حضرت سلیمان ، ویوسف نیز می خوانند

زمان : تعزیه خوانی بیشتر بعد از ظهرهاست .

نقش ها : درهرتعزیه نقش های متفاوتی وجود دارد

الف- مخالف خوان : که خواننده آهنگ غلیظ و تند وخشن دارد ، روی کلمات تکیه می‌کند وکشدار و صریح و با صلابت می‌خواند .  مثل نقش شمر

ب- موافق خوان :  خواننده آهنگ محزون و لحن غم انگیزی دارد وآرام و متین      می خواند مثل نقش امام  

ج- بچه خوان : که در بعضی تعزیه‌ها نقش مخالف هم دارد  مثلاً در مجلس وفات  رقیه درشام دختر یزید که بچه سال است با تأسی از پدر درگفتگوی با رقیه دختر امام حسین  مخالف می خواند . امام درسایر تعزیه ها "بچه خوان" نقش موافق دارد .

د- زن خوان : که مردی درنقش زن می‌خواند ، این نقش نیز مخالف خوان ندارد وصرفاً موافق خوانی است .

ه- شیر : درتعزیه شهادت امام حسین نقش دارد ویک نفر درجلد شیر می‌رود

پوشاک تعزیه خوان

1- مخالف خوان بیشتر لباس سر تا پا قرمز می‌پوشد. شلوار وحتی چکمه او هم قرمز است . او دستمال عربی قرمز سیر به سر می بندد ، شمشیر ، حمایل ، زره ، کلاه خود ، سپر ، خنجر ، شلاق وگاه ترکه وطناب از وسایل کارش است .

2- موافق خوان که شامل "شهادت خوان" و "زن خوان" و "بچه خوان" است هریک لباس خاص خود را دارند  مثلاً شهادت خوان مثل حر و عباس وعابس وغیره قبای بلند سبز  و شال بلند سبز ی به کمر می بندند و روی زره حمایل می بندد وچارقد بلند عربی وکلاه خود  به سر دارد و شمشیر نیز حمایل می کند . بچه خوان نیز قبای سبز یا مشکی می پوشد و چارقد مشکی یا سبز به سر می بندد ( درمواردی که نقش دختر بچه دارد )

وسایل تعزیه خوانی : طبل ، شیپور ، سنج ، عمود ( لشکر مخالفین یعنی همراهان شمر و عمرسعد و عبیدالله هر یک عمودی در دست می گیرند و وارد میدان         می شوند )  نیزه ، نی و وسایل چوپانی در تعزیه هایی مثل دوطفل مسلم ، مجسمه سر ، قنداقه علی اصغر وگهواره اش که چوبی است از دیگر وسایل تعزیه خوانی است 

تعزیه خوانی در حوزه‌ی سمنان درایام محرم بخصوص دهه اول رایج است . در سایر ایام سال به بیست و هشتم ماه صفر و بیست و یکم رمضان که به ترتیب تعزیه شهادت امام حسن و حضرت علی می‌خوانند در ایام عادی فقط اگر بانی پیدا شود تعزیه‌ای خوانده می شود .

هر تعزیه مثل تآتر کارگردان یا به اصطلاح تعزیه گردان دارد که معمولاً از بین مجرب ترین تعزیه خوانان انتخاب می‌شود  به تعزیه گردان میرزا نیز می‌گویند . وظیفه‌ی او هدایت و راهنمایی تعزیه خوان هاست وی همچنین باید مقدمات کار و ابزار و وسایل مورد نیاز را هم فراهم کند  و گاه خود نقش اول را بر عهده می‌گیرد. کمتر تعزیه خوانی است که قادر به حفظ خوانی باشد .بیشتر آن ها از روی نسخه می‌خوانند . اشعاری که می‌خوانند یا از گوینده‌های گمنام محلی است و یا از مرثیه‌های معروف مرثیه سرایان است . خودشان دراین مورد اطلاع موثقی ندارند بعضی از این اشعار را حتی به ناصرالدین شاه نسبت می‌دهند و نیزاز معین‌البکایی نام می‌برند که در زمان ناصرالدین شاه می زیسته است . برخی ازاین اشعار هم سروده‌ی شاعری از هزارجریب دامغان است .

طرفداران تعزیه هم بیشتر بچه‌ها و زن ها هستند به علت بی نظمی هایی که گاه رخ می‌دهد دو نفر که چوب‌های بلندی در دست دارند برای حفظ نظم و کنترل جمعیت دایم دور حسینیه می‌چرخند .

بررسی تطبیقی تعزیه خوانی درروستاها : چون تعزیه خوان‌های این منطقه سیار هستند و برای خواندن تعزیه به سایر روستاها هم می روند .بین تعزیه‌های رایج درکل منطقه تفاوت محسوسی به چشم نمی‌خورد فقط ممکن است دریک روستا نوع خاصی ازتعزیه رایج باشد که در روستای دیگر شناخته شده نباشد مثلاً در روستای جزن از تعزیه هایی نام می‌بردند که در روستای وامرزان نام آن نشنیده بودیم .تفاوت دیگر در ترتیب تعزیه خوانی دهه‌ی محرم است که در این روستا به ترتیب زیر بود : روز اول محرم پسر فروش ، روز دوم تعزیه‌ی "قانیا"(qâniyâ) روز سوم مسلم ، روز چهارم حجّت‌الوداع روز پنجم چهار سردار ( حرّ ) روز ششم وهب، روز هفتم عباس  روز هشتم علی اکبر، روز نهم بازارشام ، روز دهم  تعزیه‌ی شهادت امام حسین 

در پوشاک هم یک تفاوت جزیی در روستای وامرزان وجود داشت وآن استفاده از روبنده یا به اصطلاح "یشماق"(yašmâq)  برای نقش زن خوان بود .

درروستای مایان از توابع دامغان در موردموسیقی تعزیه نکته تازه ای به ماگفتند و آن اینکه آهنگ موافق خوان دو نوع است  جوان ها وقتی این نقش را بر عهده می‌گیرند باید باصدای زیر و محزون بخوانند اما بزرگ‌سالان درعین حال که محزون می‌خوانند گاه به رجز خوانی هم می‌پردازند یعنی آهنگ آن ها زیر و بم دارد  . مثلاً علی اکبر که جوان است با عباس یا امام حسین هرسه با آنکه موافق خوان هستند ولی یک آهنگ ندارند  بلکه به مقتضای سن و مقامشان هریک تُن یا آهنگ خاصی به صدای خود می دهند .

در روستای مایان از یک تعزیه‌ی جدیدی به نام مسیب بن قعقاع خزاعی نام بردند که درروزهشتم ماه محرم می خوانند .

اشعار را نیز به قاآنی وملا حسینعلی فراتی اهل دامغان نسبت می دادند . بدنیست یادآورشوم که دراین روستا تعزیه گردان را معین البکاء می گفتند . ازابزار ووسایلی که درتعزیه هامرسوم است دراین روستا به یک مورد تاز ه برخورد کردیم وآن دست وشمشیر فرق بود  شمشیرفرق وسط آن قوسی دارد که مجسمه سر دراین فرورفتگی هلالی شکل قرارمی‌گیرد چون نوک شمشیر هم توخالی است که داخل آن مرکورکرم می ریزند  در ظاهر مثل این است که شمشیر در فرق سر فرو رفته و از آن خون می‌چکد .

 دربیارجمند شاهرود که در روزهای عاشورا تعزیه شهادت امام حسین و شهدای کربلا می‌خوانند بعد ازتعزیه نخل بر می دارند  نخل را قبل از بلند کردن  سیاهپوش می‌کنند  و دراطراف آن پرچم‌های مشکی می‌آویزند . یک نفر سید نیز درحالی که یک تیکه پنبه در دست دارد بالای نخل می‌ایستد و وقتی نخل را زمین گذاشتند او این پنبه را به قطعات کوچک تقسیم می‌کند و به عنوان تبرک به مردم می‌دهد کسانی که پنبه را می‌گیرند در جیب خود نگه می‌دارند و معتقدند این پنبه هر مرضی را شفا می‌دهد . تفاوتی که در پوشاک تعزیه‌ی این روستا مشاهده شد اینکه امام روی لباده زره می‌پوشد و پیراهن خون آلودی به تن می‌کند و روز عاشورا که می‌خواهد به میدان بیاید در یک دست قرآن و در دست دیگر قنداقه‌ی علی اصغر دارد . مخالف خوان نیز سبیل مصنوعی بلندی برای خود می‌گذارد . دراینجا نعش و خیمه هم در تعزیه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد . نعش  از پارچه یا بالشی است که برآن کفن خون آلودی پوشانده‌اند . تعزیه خوانی هم محضاًلله است و کسی برای این کار دستمزدی نمی‌گیرد . البته فقط در روزهای عاشورا تعزیه می‌خوانند .

در روستای بدشت [1]شاهرود نیز تعزیه خوانی مرسوم است . باتحقیقی که به عمل آمد باسایر روستایی که دیده بودیم تفاوت محسوسی نداشت . اصولاً درتمام این منطقه تعزیه ازلحاظ فرم وسایر خصوصیات فرق اساسی ندارد مختصر تفاوتی اگر باشد همان طور که در نمونه ها ذکر شد گاه درنوع پوشاک یا وسایل و در نهایت برخی تعزیه‌هاست که ممکن است در روستایی بخوانند و در روستای دیگر شناختی از آن نداشته باشند . گاه تفاوت فقط درزمان است  مثلاً در روستای بدشت در دهه‌ی آخر صفر تعزیه می‌خوانند تنها به این علت که خودشان تعزیه‌خوان ندارند و این زمان وقت تعزیه خوانهای روستاهای دیگر آزاد است و می‌توانند از آن‌ها دعوت کنند . تعزیه خوانی در دهه‌ی صفر به ترتیب زیر است . روز اول( یعنی روز اربعین ) شهادت امام رضا  روز دوم شهادت امام حسین  روز سوم موسی‌بن جعفر  یا رقیه خاتون ، روز چهارم وفات حضرت پیغمبر ، روز پنجم علی اکبر  روز ششم حضرت مجتبی روز هفتم شهادت قاسم روز هشتم ابوالفضل  روز نهم حرّ و روز آخر صفر تعزیه فرنگی می‌خوانند که همان بازارشام است و جریان آوردن اسرا به دربار یزید .   

 



Badašt  -4


+ نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:سمنان , تعزیه , سفرنامه مردم شناختی,ساعت 9:18 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
مطالب پيشين
» سفرنامه ی مردم شناسی شهرهای اقماری تهران
» برگرفته از وبلاگ میبد شناسی چکیده ی دفتر چهارم چهل گفتار درمردم شناسی میبد . نویسنده محمد سعید ج
» سفرنامه مردم شناختی بافق برگرفته ازوبلاگ انسان شناسی یزد
» شيوه ی حفرقنات برگرفته از وبلاگ قنات شناسی
» سفرنامه ی مردم شناختی مهریز (نگاهی به مردم نگاری مهريز) برگرفته از وبلاگ "انسان شناسی یزد"
» نخل بندی و نخل گردانی درمیبد - برداشت از وبلاگ انسان شناسی یزد
» طایفه براهویی(سیستان وبلوچستان ) از وبلاگ انسان شناسی سیستان
» طایفه ی صیادی - برگرفته از وبلاگ " انسان شناسی سیستان "
» یک قصه ازقصه بچه های میبد
» طایفه نارویی
» زن بلوچ وخون بست
» نقش پنهان زن درگستره پنج قرن تاریخ بلوچ
» وبلاگ های من
» دنباله آئین های مذهبی سمنان
» دنباله تعزیه خوانی
» دنباله تعزیه خوانی
» هشتگرد
» گذری به مردم شناسی سمنان . برداشت ازوبلاگ "هزارنکته مردم شناسی ازهزارنقطه ایران"


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


موضوعات
سفرنامه مردم شناختی ساوجبلاغ
تعزیه خوانی درسمنان
دنباله ی تعزیه
سمنان
آیین های مذهبی
بلوچ
نقش پنهان زن بلوچ
زن بلوچ وخون بست
طایفه ی نارویی وازدواج سیاسی
نخل گردانی
نخل بندی ونخل گردانی درمیبد
قصه
قصه بچه های میبد
طوایف سیستان
طایفه صیادی
طایفه براهویی
نخل بندی ونخل گردانی در میبد
پيوندها


میبدشناسی انسان شناسی عشایر وطوایف ایران انسان شناسی سیستان انسان شناسی بلوچ انسان شناسی یزد مردم نگاری میبد هزارنکته مردم شناسی ازهزار نقطه ایران قنات شناسی کیت اگزوز زنون قوی چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مردم شناسی و آدرس 213254.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

انسان شناسی عشایروطوایف ایران
مردم شناسی میبد
هزارنکته مردم شناسی ازهزارنقطه ایران
قصه بچه های میبد
انسان شناسی یزد
انسان شناسی سیستان
انسان شناسی بلوچ
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com